لحظه های جدایی......



 

 

دونه دونه روزای تقویمو خط میزنم.کابوسهای شبانم نزدیک شدن به لحظه موعود رو به من نوید میدن و من تو جوابشون فقط میتونم بی صدا اشک بیزم!

 

 

 

 

 

دلم میخواد فریاد بزنم ولی سکوت خفم کرده،دلم میخواد بهش فکر نکنم ولی هر لحظه پیش رومه،دلم میخواد...! دل من هرچی بخواد برای دنیا مهم نیست!شدم عروسک خیمه شب بازی روزگار که داره نمایشنامه تقدیرو بازی میکنه!

 

 

 

 

 

اره! بی توجه به التماسای من،اخرین روزم توی تقویم خط میخوره.توی یه ثانیه،تمام لحظه های باهم بودنمون میشن خاطره های سیاه و سفیدی که هربار سرزدن بهشون به یه داروی خواب اور ختم میشه!

 

 

 

 

 

توی یه لحظه تمام دلخوشی هام از دستم میره،توی یه لحظه دنیام برای همیشه رنگ شب میشه،توی یه لحظه...و توی همون لحظه اس که پاییز،پاییزی که همیشه بهار زندگی من بود،برام ناقوس مرگ میشه!

همه ی اینا تو یه لحظه خلاصه میشه،لحظه جدایی!



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






†ɢα'§ : <-TagName->
شنبه 6 خرداد 1391برچسب:, 21:48 |- یه عاشق دلشکسته -|


ϰ-†нêmê§